شهیدان

پویا بهاری

شهیدان



شب بود. عملیات والفجر 4 خورده بودیم به میدان مین. وسط میدان مین کسی نشسته بود و بچه ها را به جلو هدایت می کرد. برایم عجیب بود که چرا این جا نشسته. تا کنارش رسیدیم کنجکاو شدم و گفتم چرا خودت جلو نمی روی؟ وقتی دید خیلی اصرار دارم گفت: سرت را پایین بیاور.
سرم را خم کردم گفت: «بابا من پاهام قطع شده نگذار بچه ها بفهمند، روحیه شان خراب می شود»



شهيدان زنده اند

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: شهیدان، ،
نویسنده : .....
تاریخ : دو شنبه 2 تير 1393
زمان : 12:11


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.