فقط یک لبخند

پویا بهاری

فقط یک لبخند


خسته و خاکی از خط برگشته بود و می خواست به قرار گاه برود. از یک راننده ی تانکر آب خواست که شلنگ را روی سراو بگیرد تا…

 

خسته و خاکی از خط برگشته بود و می خواست به قرار گاه برود. از یک راننده ی تانکر آب خواست که شلنگ را روی سراو بگیرد تا…

 تا شسته شود. بایک دست سرش را می شست که راننده برای شوخی آب را گرفت داخل یقه ی حسین

و اورا خیس کرد. وقتی حسین رفت راننده هنوز نمی دانست چه کسی را خیس کرده است . بعد از مدتی راننده متوجه شد(که حاج حسین، فرمانده لشکر و خیس کرده) ومنتظر واکنش از طرف اوبود اما حسین جز لبخند چیزی نگفت.

_( شهید حسین خرازی فرمانده ی لشکر۱۴ امام حسین علیه السلام بودند )


شهيدان زنده اند

نظرات شما عزیزان:

جسیکا
ساعت23:44---25 خرداد 1393
مرحبا بر تو

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نویسنده : .....
تاریخ : پنج شنبه 22 خرداد 1393
زمان : 18:55


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.