شهیدان

پویا بهاری

شهیدان


یکی از دوستان شهید بابایی می­گوید: من و بابایی هم اتاق بودیم . ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت: چند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود .رفتم میدان چمن و شروع کردم به دویدن. از قضا کلنل باکستر فرمانده پایگاه با همسرش مرا دیدند و شگفت زده شدند . کلنل ماشین را نگه داشت ومرا صدا زد. نزد او رفتم . او گفت در این وقت شب برای چه می دوی؟ گفتم : خوابم نمی آمد خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم .گویا توضیح من برای کلنل قابل قبول نبود او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم . به او گفتم مسائلی در اطراف من می گذرد که گاهی موجب می شود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بکشاند ودر دین ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم یا دوش آب سرد بگیریم. آن دو با شنیدن حرفهای من تا دقایقی می خندیدند ، زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسائل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درک کنند.آقای قرائتی شهید بابایی را الگوی جوانان این دوره معرفی می­کنند و تشویق می­کنند خاطرات این شهید را بخوانند وی می­گوید: خدا شهید بابایی را رحمت کند. ایشان دانشجو بود و در آمریکا درس می‏خواند. سیاست آمریکا این بود که یک بچه‏ ایرانی را با یک بچه آمریکایی در یک اتاق بکنند. می‏گفتند: برای اینکه زبان انگلیسی را خوب یاد بگیرند، این کار را می‏کنیم. اما هدفشان این بود که فرهنگ ایرانی پیروز نشود. یک روز یکی از دوستان شهید بابایی می‏گفت: در اتاق شهید بابایی رفتم و دیدم که ایشان یک طناب بسته است و یک پارچه روی آن انداخته است. گفتم: چرا طناب بسته ‏ای؟ گفت: این آمریکایی به دیوار عکس‏های سکسی می‏زند و شراب هم می‏خورد. من هم نمی‏خواهم آن عکس‏ها را ببینم. ممکن است دیدن این عکس‏ها در روح من تأثیر بگذارد. من به خاطر همین با پارچه بین خودم و او را جدا کرده ‏ام.


شهيدان زنده اند

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: شهیدان، ،
نویسنده : .....
تاریخ : سه شنبه 3 تير 1393
زمان : 16:57


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.